جدول جو
جدول جو

معنی تار مو - جستجوی لغت در جدول جو

تار مو
(رِ)
دانۀ موی. تای مو، مجازاً، خیلی باریک. نزار: بعیادت پیش وی رفته بودم او را یافتم چون تار مویی گداخته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 459).
- مثل تار مو، خیلی باریک و نزار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیر مو
تصویر سیر مو
موسیر، گیاه علفی پایا خودرو و خوراکی شبیه سیر از تیرۀ نعناعیان با گل های سرخ یا بنفش که بلندیش تا ۳۰ سانتی متر می رسد و در طب قدیم برای تقویت معده به کار می رفته، سیر کوهی، سیر صحرایی، سقوردیون، اسقوردیون، اشقردیون، ثوم برّی، بلبوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارمی
تصویر تارمی
طارمی، نردۀ چوبی یا فلزی که جلو ایوان، باغچه یا جای دیگر درست می کنند، ایوان
فرهنگ فارسی عمید
(نُوْ)
شهری در لهستان (گالیسی) ، دارای کارخانه های توری بافی و فلاحتی و 36000 تن سکنه است و در سال 1939 میلادی بدست آلمان افتاد. قاموس الاعلام ترکی آرد: تارنوف قصبۀ مرکز قضائی در خطۀغالیچ (گالیس) از اتریش که در 240هزارگزی مغرب لمبرغ قرار دارد، 23000 تن سکنه و مکاتب و بازار دارد
لغت نامه دهخدا
نام قدیمش ’سمندر’، قصبه ایست در 150هزارگزی شمال غربی داغستان، و آن قرارگاه یکی از خانان قالمون بود، سکنۀ آن تاتار و مسلمانند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1610)
لغت نامه دهخدا
تاتئو، مورخین رومیهالصغری نام ’تاتئو’ رئیس ترکان عربی را ’تاردو’ ضبط کرده اند: از زمانی که ’ون تی’ امپراتور چین بپادشاهی رسید، یعنی از سال 581 میلادی جمعی او را برانگیختند که در میان ترکان نفاق اندازد و چون تفرقه ای در میان ترکان جنوبی افتاده بود آن تفرقه را دامن زد و ’تاتئو’ نام رئیس ترکان غربی رابر ایشان برانگیخت و همین باعث شد که از آن به بعد ترکها همواره دو دسته بودند، یک دسته ترکان جنوبی و دیگر دسته ترکان غربی ... در سال 599 میلادی ’تاتئو’ کوششی کرد که دوباره ایشان را متحد سازد ولی این ’تاتئو’که مورخین رومیهالصغری او را ’تاردو’ نامیده اند با وجود آنکه در سال 575 میلادی سفیر روم را ... با تفرعن بسیار پذیرفته بود ... نتوانست در برابر شورش یکی از قبایل ترک ... پایداری کند، (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 صص 177- 178)، در سال 580 میلادی ’تیبر’ دوم چون می خواست ترکان را بجنگ با ایران مجهز کند سفارت دیگری بریاست ’والانتن’ فرستاد ولی پسر ’دیزابول’ که مورخین رومی نام او را ’تاردو’ و مورخین چینی ’تاتئو’ ضبط کرده اند، و در آن زمان پادشاهی می کرد چندان خوب از این سفیر پذیرائی نکرد، (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 186)، ظاهراً این ’تاتئو’ باید غیر از ’تاتئو’ پسر ’سه تیه می’ یا ’ایستامی’ جد ترکان شرقی باشد، رجوع به ’تاتئو’ و احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 181 و تاتئو در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُ)
محجر و دیوارمانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان و غیره سازند که اکنون در تکلم تارمی گفته میشود. (فرهنگ نظام: تارم). رجوع به تارم شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از رودهای بزرگ آسیا واقع در چین است، (فرهنگ نظام)، نهری بشمال شرقی ترکستان: ترکان ایغور که به آئین مانوی اعتقاد داشتند و بر روی هم متمدن ترین اقوام ترک و مغول بودند، مسکن ایشان شمال شرقی ترکستان شرقی حالیه و شمال دریاچۀ ’لب نور’ و نهر ’تاریم’ یعنی شهرهای ’تورخان’ و ’بیش بالیغ’ (گوچن حالیه) و ... (تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا اعلان مشروطیت تألیف عباس اقبال ج 1 ص 8)، فضای محصور بین جبال تیان شان و کوئن لن و نجد پامیر یعنی حوزۀ نهر تاریم و شعب آن ... (تاریخ مفصل ایران ایضاً ص 4)، در نیمۀ قرن دوم هجری جماعتی از ایشان (قوم ایغور) بحدود ترکستان هجرت کردند و در حوزۀ نهر تاریم و نواحی پرآب خرم آن قرار گرفتند و آن نواحی را از دست تخارها که قومی آریایی نژاد بودند و تمدن و زبان مخصوصی داشتند، گرفتند و برای خود در ترکستان شرقی دولتی معتبر تشکیل دادند، (از تاریخ مفصل ایران ایضاً ص 16)، اویغور یاایغور بضم همزه، طوایفی بودند از تاتار که در ترکستان شرقی با تخارهای آریایی مخلوط شده و خط سریانی رابا تصرفی اندک آموخته بودند و تمدن نیمه آریایی بوجود آورده بودند و در شهرهای تورخان و کوجا و بیش بالیغدر حوزۀ نهر تاریم سکونت داشتند و چنگیزخان آن دولت را برانداخت، (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 167 حاشیۀ 1)، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2260 و ایران در زمان ساسانیان کریستن سن، ترجمه رشید یاسمی ص 148 شود
لغت نامه دهخدا
بهند دو قواست، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ /نُو)
عملی تازه. احدوثه
لغت نامه دهخدا
(رِ سَ)
تارک سر: فرق، تار سر که راهی است میان موی سر. (منتهی الارب). مفرق، تار سر که فرق جای موی سر است. (منتهی الارب). قبض،بزرگ شدن سر یا تار سر. (منتهی الارب). قلۀ تار سر مردم. (منتهی الارب). رجوع به تار (مخفف تارک) شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
اگوست آمبرواز. طبیب دانشمند فرانسوی، فرزند ’پیر الکساندر’. وی در سال 1818 میلادی در پاریس متولد شد و بسال 1879 در همان شهر وفات کرد. در سال 1850 بسمت طبیب مریضخانه ها منصوب شد و در1858 به استادی طب قانونی و عضویت اکادمی طب انتخاب شد. آثار فراوانی دارد از آن جمله: ارتباط طب قانونی جنایت کنتس دو گرلیتز، فرهنگ صحی عمومی و سلامت، مطالعۀ طب قانونی درباب سؤقصد اخلاقی، مطالعۀ طب قانونی درباب سقط جنین، مسألۀ طب قانونی درباب امراض شخصی و امراض ساری
لغت نامه دهخدا
پسر ’توقان’ و نوۀ ’باتو’: پسر اول ’توقان’، ’تارتو’، او را خواتین و قومایان بوده اند اما نام ایشان معلوم نشده و دو پسر داشته است، ’تولابوقا’ فرزند او معلوم نشد، ’کونچاک’ پسری داشته بوزبوقا نام، (جامع التواریخ رشیدی ج 2 چ بلوشه ص 110)، و رجوع به همان کتاب ص 108 و 109 و بخش فرانسه ص 30 شود
لغت نامه دهخدا
لقب پیشوایان ترکان جنوبی بود که بعداً به خاقان تبدیل گشت، رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 181 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تارمی
تصویر تارمی
محجر و دیوار مانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یاایوان غیره سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار آوا
تصویر تار آوا
طناب صوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار تن
تصویر تار تن
جولاهه بافنده، عنکبوت، کرم ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارمو
تصویر تارمو
خیلی باریک، تای مو
فرهنگ لغت هوشیار
بخاری که در زمستان بر روی هوا پدید آید و مانند دودی شود و اطرف را تیره و تاریک سازد (تمن) (ماغ) (میغ) (نژم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار مار
تصویر تار مار
زیر و زبر پریشان و پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار کش
تصویر تار کش
مفتول کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار زن
تصویر تار زن
نوازنده تار (آلت موسیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
عوارضی که برای رسیدگی بجرایم گرفته میشد (ایلخانان)، سیاست، بازرسی مجلس محاکمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار تور
تصویر تار تور
سخت تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارمی
تصویر تارمی
((رَ))
نرده ای از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارنما
تصویر تارنما
سایت اینترنتی، وب سایت
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع ولوپی واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از آب معدنی های دشت سر آمل، چشمه ای که دارای خواص آب معدنی
فرهنگ گویش مازندرانی
از وسایل کارگاه سنتی پارچه بافی، ستونی عمودی که یک سر آن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در بالا رفتن از درخت مهارت دارد، بالا رونده از درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
کوهی در نزدیکی روستایی برابر مرزن آباد چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع بندپی بابل، روستایی از توابع کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
تیرهایی که برای ساخت تلار به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
دسته ی تبر
فرهنگ گویش مازندرانی
شب تاریک
فرهنگ گویش مازندرانی